فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 8599


درباره من
من اهل میانا و خیلی افتخار میکنم که میانالی هستم...@@@@****%%%%%%%%%%############@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@}{
سمعک - انجمن داستان کوتاه
  مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است…به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۹:۲۷ ( 2 نظر , 156 بازدید )
تاجرمیمون - انجمن داستان کوتاه
    روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۹:۲۴ ( 0 نظر , 142 بازدید )
حکایت - انجمن داستان کوتاه
    حکایت شیری که عاشق آهو شد   شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود. از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آم...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۹:۲۰ ( 0 نظر , 188 بازدید )
خانه ای بابنجره ی طلایی - انجمن داستان کوتاه
  پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بودهم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۹:۱۷ ( 0 نظر , 148 بازدید )
خانه ای بابنجره ی طلایی - انجمن داستان کوتاه
  پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بودهم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۵ - ۱۱:۴۷ ( 1 نظر , 153 بازدید )
هیچوقت زودقضاوت نکنید - انجمن داستان کوتاه
  25 . ، . 25 . ، : . . 5 ، . : ،، . . . : . . . : ؟ : . ......
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۵ - ۱۱:۴۲ ( 0 نظر , 141 بازدید )
فقر
  فقر روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آنها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»پسر پاسخ داد: &laqu...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۴ - ۱۹:۲۰ ( 1 نظر , 153 بازدید )
سنگسار - انجمن داستان کوتاه
  سنگسار بینیش انگار شکسته بود و خون زیادی از روی لبها و چانه هایش به روی زمین می ریخت  , زخم عمیقی قسمتی از صورتش را پوشانده بود ,اطراف چشمش حسابی  ورم کرده وخون آلود بود , به سختی می شد مردمک چشمانش را دید , مرد  سعی کرد صورتش را جلوتر ببرد تا بلکه بهتر بتواند مردمک چشمانش را...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۴ - ۱۹:۱۹ ( 0 نظر , 172 بازدید )
سیگار - انجمن خاطره نویسی
  خیلی ممنون خیلی خوب بود __________________این سیگار که میکشم همان فریادهایی است که نمیتوانم بزنم؛همان دلتنگی هایی که روز به روز پیرترم میکند؛همان خاطراتیست که نه تکرار میشوند نه فراموش؛همان دردهایی است که درمان ندارد;همان تنهایی است که کسی پرش نمیکند؛من این سیگار را دوست میدارم......
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۴ - ۱۹:۱۷ ( 2 نظر , 192 بازدید )
بوی مطبوع یانامطبوع - انجمن داستان کوتاه
  بوی مطبوع یا نا مطبوع سوار تاکسی بود’ دید کمی جلوتر جمعیت زیادی دارن با هم بگو مگو می کنند شیشه ماشین رو باز کرد’ بوی کله پاچه تا توی مغز استخوانش رخنه کرد . یک مرتبه از خواب پرید صورتش کاملا ملتحب وعرق کرده بود ’ هنوز بوی کله پاچه را داشت احساس می کرد’ به...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۴ - ۱۹:۱۵ ( 0 نظر , 189 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (1)